من یه یتیمم بی حیا اینو که میدونی نزن
من یه یتیمم بی حیا اینو که میدونی نزن
به ما که میگی خارجی تو که مسلمونی نزن
تا نَشنون نامحرما حرفام یواشکی شده
رنگ کبود صورتم با چادرم یکی شده
عاقبتش میشه همین دختری که بابا نداشت
اگه نبود نیلی رُخَم نشونی از زهرا نداشت
بابا خیلی تن خستم رنجیده
زودتر از من بوسیده لب تو چوب جفا
از قول من اگه عمومو دیدی
بگو که رقیه گفت نبودی تو بی وفا
... بابا جونم بابا بابا بابایی ، بابا جونم بابا بابا بابایی ...
از اون شبی کَز قافله یکباره جا موندم بگم
یا که از اون آتیشی که تو خیمه سوزوندم بگم
از چی بگم آروم بشم از زخم جای سلسله
چیزی نمیخوام بشنوی زِ بزم شام و هلهله
از خیلیا خوردم کتک نذار نگم من زجرشو
دردو تحمل کردم و میده خدا هم اَجرشو
این آخرین نفسم باید باشه
من بَسَم باید باشه این همه رنج و بلا
کاش میبُردن بعد مرگم بابایی
منو خاکم میکردن توی خاک کربلا
... بابا جونم بابا بابا بابایی ، بابا جونم بابا بابا بابایی ...
حالا که آخر اومده سحری بعد این شبا
باور بکن نمیخورم غصه ی خودمو بابا
غصم برای عَمَمه نگاش مثل دریا میشه
از طرفی راحت میشه ، از طرفی تنها میشه
این دم رفتن چی بگم که بابا غُصم بیشتره
اثر کَعب نِی ببین رو تن عَمم بیشتره
راضیم که اجل من می آید
بابای نازم باید فرصتو از دست ندم
ای عمه جون تویی بارون رحمت
میکنم رفع زحمت حلالم کن پَر زدم
... بابا جونم بابا بابا بابایی ، بابا جونم بابا بابا بابایی ...