مدینه و یه مادری که بسته بار سفرو
شور – شب چهارم فاطمیه اول 1390
مدینه و یه مادری که بسته بار سفرو
مدینه و کوچه ای که گرفته جون حیدرو
مدینه و یه کودکی که بیقرار و مضطره
شنیده از همسایه ها که مادرت میخواد بره
دل میسوزه میون سینه
ذکر لب حسن همینه
با کبوترای مدینه
... جوان ننه (3) ، قد کمان ننه ...
مدینه و مادری که به دردسر افتاده بود
به پشت درب خونشون خونین جگر افتاده بود
مدینه و میخ در و بی رحمی قوم جفا
مادر میگفت فِضه بیا بچمو کشتن بخدا
دل میسوزه میون سینه
ذکر لب حسن همینه
با کبوترای مدینه
... جوان ننه (3) ، قد کمان ننه ...
مدینه و خونه ای که دیگه شده دارُالعزا
مدینه و تابوتی که داره میسازه مرتضی
یکی بیاد کمک کنه حیدر داره جون میکَنه
نشسته و سرش رو بر چوبه ی تابوت میزنه
دل میسوزه میون سینه
ذکر لب حسن همینه
با کبوترای مدینه
... جوان ننه (3) ، قد کمان ننه ...
یکی بیاد تو کوچه ها به مادرم کمک کنه
اشک حسینو پاک کنه ، به زینبم کمک کنه
دل میسوزه میون سینه
ذکر لب حسن همینه
با کبوترای مدینه
... جوان ننه (3) ، قد کمان ننه ...