داداش اصغرم بیتابی چرت خواهرت الهی بمیره
سنگین - شب هفتم محرم الحرام 1389
داداش اصغرم بیتابی چرا خواهرت الهی بمیره
چشمامو ببین به جون بابا گریه کنی گریم میگیره
غصه میخوره مادرت رباب شرمندت شده شیر نداره
چند روزه الآن که نخورده آب مادرت که تقصیر نداره
گریه میکنی گرفته صدات از توی نگات غم میریزه
خیسیِ چشات خشکیِ لبات خیمه گاه رو بر هم میریزه
عمو رفته آب بیاره ، این دیگه نشد نداره
میرسه با مشک پُر آب اگه حرمله بذاره
... لالایی لالای لالایی ، لالایی لالای لالایی ...
معلومه چقدر تشنته علی خدا کنه طاقت بیاری
لالایی برات میخونم ولی نمیخوابی و بیقراری
داری خودتو میندازی زمین از میون گهواره داداش
فهمیدی عموت از بالای زین افتاد و نشد پاشه از جاش
دیدی آخرش چطور حرمله نذاشت که عمو آب بیاره
دیگه از فلک نداریم گله حتی اگه بارون نباره
تو هر خیمه گفت و گومه ، بعد از عمو آب حرومه
کار خودشونو کردن دیگه کارمون تمومه
... لالایی لالای لالایی ، لالایی لالای لالایی ...
رو دست بابا میری از حرم نازنین گلم ای عزیزم
با اشکای این چشمای ترم به پشت سرت آب میریزم
عجله نکن ای برادرم تا گل روتو ببوسم
منم خواهرم میخوام اصغرم زیر گلوتو ببوسم
تیری که زدن تو چشم عموت برای تو چشم انتظاره
بمیرم برات نازکه گلوت طاقت سه شعبه نداره
اومده سه شعبه انگار ، هم دستی کنه با مسمار
ای محسن کربلایی داداشی خدانگهدار
... لالا لالایی لالا لالایی ، لالا لالایی لالا لالایی ...