کاش بشم شمع شب تار بقیع
زمینه – شب 7 صفرالمظفر 1403
هیئت رزمندگان غرب تهران
کاش بشم شمعِ شبِ تارِ بقیع
سر بذارم روی دیوار بقیع
آب بشم بسوزم و گریه کنم
تا سحر برای زوار بقیع
نه چراغو نه رواق و سایه بون
سایه بونش شده سقف آسمون
نه صدای گریه های زائرا
نه شبای جمعه داره روضه خون
نذر صحنِ تو اشک الآنم
ای غریب بی حرم ، جانم حسن جانم
خاک پای تو چشم گریانم
ای غریب بی حرم ، جانم حسن جانم
... ای حسن جانم ، ای حسن جانم ...
... ای حسن جانم ، حسن جانم حسن جانم ...
روی زخم نُه فلک نمک زدن
دلت آیینه شد و تَرَک زدن
روز کشتنت همون دوشنبه بود
که جلوت مادرتو کتک زدن
تو پریدی ولی رد شده از سرت
دست سنگینی که خورد به مادرت
دیدی آخرش دوتا گوشوارشو
تیکه تیکه ریخته بود دور و برت
آخ زبونم لال حرفشم درده
مادرت مسیر برگشتشو گم کرده
اونکه سیلی زد خیلی نامرده
مادرت مسیر برگشتشو گم کرده
... ای حسن جانم ، ای حسن جانم ...
... ای حسن جانم ، حسن جانم حسن جانم ...
شاعر : محمد امین حق پناه