برگشتی کنارِ من از سینه ی خاکستر
زمینه – شب سوم محرم الحرام 1404
هیئت خادم الرضا قم
برگشتی کنارِ من
از سینه ی خاکستر
آغوشتو میخواستم
اما اومدی با سر
میدونی خودت از من
چند روزه که دور بودی
خاکستریه موهات
انگار توو تنور بودی
منو کشته بابا پریشونیِ تو
جای سنگه چرا روو پیشونیِ تو
بگو قاریِ من چرا زخمه لبات
کی سرت رو بُرید نیمه بازه چشات
کی خنجرو روو گلوت کشیده
رنگ از سر و صورتم پریده
کی بود که دلش اومد بابایی
رگ هاتو جدا جدا بریده
... آه اَباء، آه اَباء ...
روو نیزه که میرفتی
من همسفرت بودم
از ناقه که افتادم
دنبال سرت بودم
افتادم و زجر اومد
میزد منو زجر آور
پهلومو ببین بابا
این ارثمه از مادر
جای مشت و لگد پُره روو کمرم
تو ندیدی که زجر چی آورد به سرم
منو سیلی زده که شکست دهنم
با سنان و با شمر منو بد زدنم
بابا اگه صورتم کبوده
این کار یه عده بی وجوده
زخمایی که روو سرم میبینی
زخمای محله ی یهوده
... آه اَباء، آه اَباء ...
مارو که اسیر کردن
بردن وسط بازار
روی سرِ ما ریختن
سنگ از روو در و دیوار
واست بگم از اون شب
از وحشت مهمونی
از چوب یزید و از
دندون و لبِ خونی
شب وحشت و ترس ، شب رنج و بلا
میدیدم سرتو توی تشت طلا
میدیدم سرتو روی میز یزید
یه چی روی سرت ...
اون شب شبِ روضه های ما بود
سمت همه مون اشاره ها بود
روو نیزه عمو چشاشو میبست
عمم وسط اراذلا بود
... آه اَباء، آه اَباء ...
شاعر : محمد امین حق پناه