پاشو قاسم نزن پرپر عموتو میکُشی آخر
سنگین – شب ششم محرم الحرام 1393
پاشو قاسم نزن پَرپَر ، عموتو میکُشی آخر
پاشو رحمی به حالم کن بسه واسم غم اکبر
چی آوردن سرت امروز ببین این سینه تنگی رو
میبینم رو تنت جای سُم اسبای جنگی رو
ببین ای تازه دومادم ، ببین ای شاخ شمشادم
دارن دور تو میپاشن واست نُقل های سنگی رو
... امون ای دل ، امون ای دل ، امون ای دل ، امون ای دل ...
پاشو قاسم دلم خونه ، چشام ابرای بارونه
داری میری تو از پیشم واسه من غصه میمونه
داره بابات میاد از راه که بالای سرت باشه
بهش حق میدم اینجوری حزین و مضطرب باشه
دم خیمه گمونم این صدای مادرت باشه
دلش میخواد دم آخر کنار پیکرت باشه
... امون ای دل ، امون ای دل ، امون ای دل ، امون ای دل ...
پاشو قاسم بابات اینجاست ، میگه پاشو عمو تنهاست
بیا با هم بریم خیمه الآن تو خیمه ها غوغاست
شبیه مادرم زهرا میلرزه پیش من زانوت
بگو الآن کدوم نامرد با اسبش رد شده از روت
تکونت میدمت اما میترسم بدتر از این شی
صدای استخوناته میاد از سینه و پهلوت
... امون ای دل ، امون ای دل ، امون ای دل ، امون ای دل ...