مادر چرا چشات یه کاسه خونه
سنگین – شب اول فاطمیه دوم 1394
مادر چرا چشات یه کاسه خونه
نگات همش به سمت آسمونه
میخوای نشون بدی که خوبه حالت
همین چیزا قلبمو میسوزونه
شرمندتم که مادر تو کار خونه کردی
با دستی که شکسته موهامو شونه کردی
غربت و سوز و آهت ، غم داره تون نگاهت
الهی که بمیرم کبوده روی ماهت
... ای مادر غریبم ، تنها و بی حبیبم ...
این بغضه که راه گلومو بسته
من زینبم با یه دل شکسته
بگو به من چی به سرت آوردن
که میخونی نمازتو نشسته
لگد زدن به پهلوت ، چرا کبوده بازوت
دستت بالا نمیاد زخمی شده سر و روت
پیر شدی تو جوونی ، ای ماه آسمونی
کاش نمیدیدم ای وای گوشواره هاتو خونی
... ای مادر جوونم ، ای یاس قد کمونم ...
بابامو تو کوچه ها میکشوندن
هیزم برا آتیش در رسوندن
پشت در خونه یه عده نامرد
مادرمو توو شعله میسوزوندن
زبونه بود و آتیش ، غنچه ی پَرپَرش سوخت
حتی به زیر چادر وای گیسوی سرش سوخت
تو خون وضو گرفتی ، با غصه خو گرفتی
چرا توو خونه مادر از بابا روو گرفتی
... ای مادر جوونم ، ای یاس قد کمونم ...