خواستم کرب و بلا باشم شبی اما نشد
خواستم کرب و بلا باشم شبی اما نشد
زیر قبه یک شب جمعه ولی آقا نشد
با چه رویی من بگویم نوکرت بودم حسین
سهمم اما یک زیارت بین زائرها نشد
بعد از عمری گریه کردن در میان روضه ها
یک سفر تا کربلا در خواب هم حتی نشد
ترس دارم دوستان گویند بعد از مُردنم
که فلانی هم آخرش رفت از دنیا نشد نشد نشد