میا کوفه شده تنها سفیرت
میا کوفه شده تنها سفیرت
عوض میشد الهی که مسیرت
دارن میبندن اینجا دست من رو
با اینکه میدونن هستم اسیرت
چه اشکی و چه سوزی و چه آهی
چه سودایی چه تقدیری چه راهی
یه روزی من برات نامه نوشتم
باید یک عمر بگم چه اشتباهی
میترسم جنگ نابرابر شِه
خانم زینب بی برادر شِه
جلو چشم زهرا میترسم
تو گودال جسم تو بی سر شِه
... میا کوفه ، میا کوفه ، حسین جان ...
برام مونده دلی که بیقراره
سلام آخر از بالای داره
نمک گیرم توی دارالسیاده
چه باکی دارم از دارالاِماره
چه تاریکه بدون تو شب من
چه سوزیه تو این تاب و تب من
دم آخر بگو سِرّش چی بود که
یه قطره آب نشد سهم لب من
شاید غم ها بی حساب میشه
شاید دریاها سراب میشه
شاید تشنه لب میمونی و
تو کربلا قحط آب میشه
... میا کوفه ، میا کوفه ، حسین جان ...