دلم میخواد سامونش رو خیلی
شور - جلسه هفتگی 1394/03/27
دلم میخواد سامونش رو خیلی
چشام میخواد بارونش رو خیلی
زمین کربلاتو دوست دارم
همینطور آسمونش رو خیلی
من آهو میشم ، صحرایی میشم
کبوتر میشم ، هوایی میشم
دور از صحن و غوغای زائرها
دارم غرق این تنهایی میشم
باز چشمام از بارون لبریزه
این خونه از مهمون لبریزه
شبهای جمعه صحن تو از
عاشق های مجنون لبریزه
کاروون رفت و حیرون هستم
از جا مونده های فهرستم
چاره چیه باید شیش گوشه
از راه دور بوسه بفرستم
... حسین اربابم ، سالار زینب ...
سرم رو روی پرچم میذارم
آروم چشمامو رو هم میذارم
برات میمیرم مسیحایی رو
برا عیسی بن مریم میذارم
ببخشم هی غم رو غم میذارم
برات گاهی وقتا کم میذارم
تپش های اون اسمت رو میگم
تا دستم رو روی قلبم میذارم
از اینکه شد دلخونت باشم
اینجا باشم مهمونت باشم
قبل از هر چیز لازم میدونم
خیلی خیلی ممنونت باشم
قلبم باید بی تابت باشه
چشمم باید بی خوابت باشه
من حُر نیستم اما دوست دارم
اسمم جزو اصحابت باشه
... حسین اربابم ، سالار زینب ...
روزگاریه عمرا کوتاهه
دارن خیلیا میرن بیراهه
در این بین اما عشق و دین ما
اباعبداللّهه ، ثاراللّهه
پَر پرواز من بال اشکم
آقا تو روضه دنبال اشکم
وصیت کردم تو قبرم باشه
پیرهن مشکی و دستمال اشکم
لطفت حاجات من رو میده
مُهر عشقت مُهر تأییده
یا رحمة الله الواسعة
میریم از روضت آمرزیده
کربلا هست و شاهی اونجا
داره داغ جانکاهی اونجا
گاهی گودالم ، گاهی تَلَم
گاهی اینجا و گاهی اونجا
... حسین اربابم ، سالار زینب ...