حس خوبیست که امشب به زبان آمده است
مدح خوانی – میلاد امام حسن مجتبی (علیه السلام) 1394
حس خوبیست که امشب به زبان آمده است
در تن عاطفه ام باز توان آمده است
بَه چه فرخنده شبی و چه مبارک سحری
که در آن عطر خوش خوش نفسان آمده است
چه نشستی که درِ مِیکده ها باز شده
آی مستان خدا پیر مغان آمده است
بی نصیبم نگذارید زِ جام کوثر
حال که صحبت مستی به میان آمده است
روزه داران شب پانزدهم مژده دهید
نمک سفره ی ماه رمضان آمده است
سفره تکمیل شده و بزم خدا کامل گشت
سوره ی قدر شب پانزدهم نازل گشت
فصل تنهایی زهرا و علی سر شده است
شب این شهر چنان روزِ منور شده است
زودتر از همه مژده به پیمبر دادند
نوه ات آمده و فاطمه مادر شده است
نمک از روی تو میریزد و خرمای لبت
رطب سفره ی افطار پیمبر شده است
طعم چشمان بهاریِ تو ای روح بهار
میوه ی نوبر هر روزه ی حیدر شده است
سفره ی ماه مبارک برکت دارد لیک
با قدمهای شما با برکت تر شده است
چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم آمده اند
بر در خانه ی ارباب کریم آمده اند
پادشاهی تو و من نیز همان مسکینی
که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی
قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم
سحری هم به کنار دل من بنشینی
مستجاب است دعای منه آلوده اگر
پای هر برگ دعا از تو بُوَد آمینی
به صف مشتریانت نظری اندازی گر
ته صف یوسف دلباخته را میبینی
کوهکن میشوم از شوق شکر خنده ی تو
آب افتاده دهانم چه قَدَر شیرینی
ای که بر خیل جوانان بهشت آقایی
اولین سید آل علی و زهرایی
حسنی چونکه از احسان خدا بودی تو
میوه ی عرشیِ پیغمبر ما بودی تو
لقب سبزترین نور برازنده ی توست
قد یک عرش پُر از عشق و صفا بودی تو
چند باری همه دارایی خود بخشیدی
از ازل در کرم انگشت نما بودی تو
شبی افطار بیا خانه ی ما مهمان باش
چونکه همسفره ی بزم فقرا بودی تو
اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر
مرد خاکی زمین اهل کجا بودی تو
ماورای همه افکار نگاه تو بُوَد
آخر عرش خدا اول راه تو بُوَد
گاه سوگند خدا گشتی و انجیر شدی
گاه با آیه ی طِفلَین تو تفسیر شدی
گاه با صلح زدی در دل دشمن تنها
گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی
زانو از غم به بغل گیر و سری بر زانو
به گمانم دگر از زندگیت سیر شدی
آه آقای غریبم چه به روزت آمد
چه شد آخر که تو در کودکیت پیر شدی
قاب شد در نِگهَت چهره ی یاس نیلی
زده چشمان تو را برق شدید سیلی
من گدای کرم گل پسر فاطمه ام
حسنی ام بنویسید به روی کفنم
شاعر : محسن عرب خالقی