یه بقیع و چندتا قبر بی نشونی
یه بقیع و چندتا قبر بی نشونی
داره میگه با زبون بی زبونی
دل حزینه ، خونه سینه
واسه زهرای مدینه
مرور خاطراتی که عمری براش در به درم
سیلی و پهلو و لگد میره به سمت مادرم
... فاطمه جان ، فاطمه جان ...
یه بقیع و داغ تشییع جنازه
کفنی که شده غرق خون تازه
تیر و تابوت ، مات و مبهوت
بدن و سرخی یاقوت
میرسه از سمت بقیع شمیم و عطر یاسمن
عالم ندیده به خدا غریب تر از امام حسن
... جانم حسن ، جانم حسن ...
یه کبوتر که بقیعه آشیونش
روی دیوار روی خاکا شده لونش
هتک حُرمت ، اشک غربت
سر روو خاک به قصد قربت
کاشکی یه روزی هم بقیع شبیه کربلا بشه
صاحب صحن و گنبد و یه ایوون طلا بشه
خشتو روی خشت بذاریم به اذن صاحب الزمان
علی ولی الله بگه مؤذنش وقت اذان
... جانم علی ، جانم علی ...