گذشته به من این چهل روز غم همچون چهل سال
گذشته به من این چهل روز غم همچون چهل سال
کنار مزارت ببین خواهر تو رفته از حال
ندیدم در این سرزمین غیر از زیبایی عشق
نشان داده یکه تازی و آقایی عشق
تو در این وادی ، سر به نِی دادی ، مرا بیچاره کردی
با نگاهی مرا ، آخر ماجرا ، بدان آواره کردی
مجسم شد روز عاشورا
پیکرت عریان نقش بر زمین بود
بدیدم عدو بهر انگشتر تو در کمین بود
... آه و واویلتا ، آه و واویلتا ، آه و واویلتا ...
اگر بعد تو زنده ماندم بدان شرمنده هستم
جوانی را همچو آئینه ای درهم شکستم
تو با صوت قرآن به روی نِی صبرم ربودی
زدم سر برا چوبه ی محمل علت تو بودی
عصر عاشورا ، دور تو غوغا ، تنت زخمی و مجروح
شمر و با خنجر ، می بُرید حنجر ، شهیدت کرد و مذبوح
بدیدم به چشمان خود ای جان
استخوان هایت زیر سم اسبان
تنت بی کفن غرق در خون برادر نیزه باران
... آه و واویلتا ، آه و واویلتا ، آه و واویلتا ...