لب تشنه رد شدیم هزاران سراب را
لب تشنه رد شدیم هزاران سراب را
تا اینکه یافتیم کنار تو آب را
مهمان شدیم صحن تو را انقلاب را
از یاد برده ایم کنارت عِقاب را
وان را که عقل رفت چه داند صِواب را
خورشید مُرده بود و فروزنده شد به عشق
تاریک و تیره بود و درخشنده شد به به عشق
خوشبخت قلب ماست که پاینده شد به عشق
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
همخانه است با تو دلم آفتاب را
نام تو را امام خراسان نوشته اند
شمس الشموس کل امامان نوشته اند
عالیجناب مُلک دلیران نوشته اند
فرمانروای خطه ی ایران نوشته اند
از یُمن توست شیعه شدم بوتراب را
بیت الحرام شأن تو را غبطه میخورد
بر قامت تو کوه صفا غبطه میخورد
بر مرقد تو عرش خدا غبطه میخورد
بر جنس کاسه هات طلا غبطه میخورد
باید خرید ناز تو عالیجناب را
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
خواهند اگر که معجزه چون انبیاء کنند
یا که مس وجودیشان را طلا کنند
باید که خاک پای تو را توتیا کنند
آنکس که مست توست نجوید شراب را
هر کس به پای منبر تو خاک میشود
رخشان ترین ستاره ی افلاک میشود
حتی نسیم پیش تو کولاک میشود
در مرقد تو عین نجس پاک میشود
بو میکِشیم از نفس تو گلاب را
من زارَ أرضَ طوس کَمَن زارَ عرش ، نَه
پس صحن تو سایه ی انوار عرش ، نَه
انکار توست مایه ی انکار عرش ، نَه
دیدار توست موجب دیدار عرش ، نَه
پس ای خدای عرش بیفکن حجاب را
نقاره خانه را که به چاووش میکِشی
آتش به جان سینه ی مدهوش میکِشی
یک روز حلقه بر درِ این گوش میکِشی
من را هم عاقبت تو به آغوش میکِشی
آماده ام که هدیه کنی این ثواب را