تو کوچه های شهر غم شدم یه سرگردون آقا
تو کوچه های شهر غم شدم یه سرگردون آقا
کوفه پُره از نامَحرم زینبو برگردون آقا
تو هر گذر اینجا حرف نیزه و شمشیره برگرد
به جای گل تو دستاشون طناب و زنجیره برگرد
از چشای کوفه رفته حیا
همه جا گرفته رنگ ریا
تورو جون زینب کوفه نیا
... حسین وای ، حسین وای ، حسین وای ...
یه کاروان از بالای دارالاماره میبینم
لبای خشک شیش ماهه یه مشک پاره میبینم
یه کاروان میبینم که علم تو دست سقاشه
یه خواهری که دلخوش به برادر و مَحرم هاشه
منی که نوشتم نامه بیا
به خدا ندیدم اینجا وفا
تورو جون زینب کوفه نیا
... حسین وای ، حسین وای ، حسین وای ...
چه گرمه روزای این شهر چه سرده شبهای کوفه
یه پیرزن میگفت اینجا به بی وفایی معروفه
نیا که سنگای کوفه برا شکستن آمادن
زنا به مرداشون آقا سفارش معجر دادن
نیا کوفه برگرد سرور من
فدا سرت آقا شد سر من
سوی تو سلام آخر من
... حسین وای ، حسین وای ...