همه دعوتش کرده بودند بیا
همه دعوتش کرده بودند بیا
همونا که تشنه به خونش شدند
نه تنها فقط مادرش فاطمه
زمین و زمان روضه خونش شدند
همون که خدای وفاداریه
اسیر غم بی وفایی شده
شهادت میده خاک این سرزمین
که اربابمون کربلایی شده
پیچیده صدایی تو گوش جَرَس
میادش صدا پای یک قافله
همه آفرینش به قربون اون
که جونم به پاش خیلی ناقابله
... حسین جان (2) ، حسین جان حسین ...
یه دختر رو دوش عمو جونشه
که خیلی عمو جون هواخواهشه
حسابی حواسش بهش هست یه وقت
نیفته رو خاکا و زخمی بشه
میون حصار همه مَحرما
یه بانو میخواد پا بذاره زمین
جلو محملش اونکه زانو زده
کی هستش به جز شیر اُم البنین
تا وقتی اباالفضل تو این قافله ست
نمیاد کسی غصه دور و برش
یه شیش ماهه هم هست دعا میکنم
خدا حفظ کنه واسه ی مادرش
... لالایی لالایی ، لالایی علی ...
آقامون برا اسم این سرزمین
از این و از اون میکنه پرس و جو
تا میفهمه اینجا خود کربلاست
دل بیقرارش میشه زیر و رو
تو چشماش یه جورایی پیدا میشه
یه نوع اضطراب و یه نوع دلهره
میفهمه که اینجا همون جائیه
که زینب رو خاکا زمین میخوره
همونجاست که زهرا بهش وعده داد
همونجاست که میشه تنش بی کفن
همونجاست که پیش چِش خواهرش
سرش رو جدا میکنن از بدن
... حسین جان (2) ، حسین جان حسین ...