از بس که در فنون نطامی تو محشری
از بس که در فنون نظامی تو محشری
در وقت جنگ یه تنه عباسِ لشکری
با این قد بلند و تماشایی و رشید
انگار جمع حمزه ای و مالک اشتری
سردار بی بدیل حسینی به کربلا
بعد از تو باب گشته به دنیا دلاوری
ای معدن شجاعت و غیرت در این نبرد
جان میدهی و در عوضش عشق میخری
داده علم به دست توانای تو حسین
زیرا تو آفریده شدی بهر سروری
بر شانه ی بلند تو زد بوسه آفتاب
داری به مِهر و ماه یقیناً تو برتری
تو نور چشم خواهری و جان مرتضی
دل برده ای زِ فاطمه از بس که دلبری
زیبایی تو را چه بگویم خدای حُسن
از هر چه آفریده خدا دلرباتری
از دور لرزه بر تن دشمن فکنده ای
چون وقتی که راه میروی انگار که حیدری