ای که قدم میزنی در بَر بابای خویش
ای که قدم میزنی در بَر بابای خویش
دل زِ دلم میبَری با قد رعنای خویش
میروی آهسته و دامن کشان
دور و برت حلقه زدن عرشیان
اهل حرم بدرقه ات میکنند
میرسد از خیمه صدای اذان
الله اکبر ، غوغای محشر
افتادم یاد جدم پیغمبر
... شبه پیمبر ، ای علی اکبر ...
پشت سرت یک حرم خدا خدا میکنند
میروی و عمه ها تو را دعا میکنند
ای به فدای دل احساسی اَت
چشمه ی نور چشم الماسی اَت
خوی نبّی داری و بوی علی
لشکری و هیبت عباسی اَت
الله اکبر ، در حیرت لشکر
که به اذن الله برگشته حیدر
... زاده ی حیدر ، ای علی اکبر ...
غم گره انداخته بر خم ابروی من
میروی و میرود قوت زانوی من
میروی از چشمه که دریا شوی
پخش ترین سفره ی صحرا شوی
میروی اِی خوش قد و بالای من
پیش دو چشمم اِرباً اِربا شوی
الله اکبر ، صد پاره پیکر
بد کردی دنیا ای خاکت بر سر
... ای گل پرپر ، ای علی اکبر ...