نشد که مشک آبمو برسونم به خیمه ها
زمینه - شب تاسوعای محرم الحرام 1396
نشد که مشک آبمو برسونم به خیمه ها
چیکار میشد کنم آخه با این دوتا دست جدا
داداش تورو خدا نذار غمم قدت رو دال کنه
یکی تو خیمه هست میخواد از حال من سوال کنه
بگو تو به سکینه که عمو جونو حلال کنه
برو بگو به زینبم همیشه نوکرش منم
با سر روی نیزه هم حافظ معجرش منم
... منو به خیمه ها نبر ، منو به خیمه ها نبر ...
این آبروی منه که رو خاک صحرا میریزه
داره با آبروی من اشکای زهرا میریزه
تورو به جون مادرت داداش منو خیمه نبر
هر کی گرفت سراغمو بگو عمو رفته سفر
این دَم آخری بگو از علی اصغر چه خبر
بگو حلالم بکنه شرمنده ی رباب شدم
نشد بیارم آب ولی من از خجالت آب شدم
... منو به خیمه ها نبر ، منو به خیمه ها نبر ...
شب اباالفضلو میگن شب روای حاجته
هر کی گرفتاره بیاد که وقت استجابته
میخوام قسم بدم تورو به ناامیدیِ رباب
به لحظه ای که مشکتون خالی شده دیگه از آب
خوب میدونم نمیذاری امشب کسی رو بی جواب
یکی از هر جا رونده و یکی بدهکار اومده
یکی با چشم تر برا شفای بیمار اومده
... یا ابوفاضل مددی ، یا ابوفاضل مددی ...
شاعر
: محمد ابراهیمی اصل