بلند شو علمدار علم رو بلند کن
سنگین - شب تاسوعای محرم الحرام 1396
بلند شو علمدار علم رو بلند کن
بازم پرچم این حرم رو بلند کن
واسه بچه هایی که چشم انتظارن
میخوان مثل من سر رو شونت بذارن
واسم تکیه گاهی به تو تکیه کردم
تو از خیمه رفتی چقدر گریه کردم
نبینم که داری به هق هق میفتی
به من تا به امروز برادر نگفتی
یه دل سیر بهم بگو برادر
میخوام صدات بپیچه توی لشکر
شاید فقط زینب کنه گلایه
بگه چرا بهش نگفتی خواهر
ای نور عین داداش کوچیکه ی حسین
شهید مقطوع الیَدین
… ای با وفا ، سقای دشت کربلا …
صداتو بلند کن بفهمن که هستی
هنوز زنده ای و چشاتو نبستی
واسه اون نگاهی که مونده به راهت
امیدواره الآن دم خیمه گاهت
سکینه سراغ عموشو میگیره
یه شیش ماهه دارم که داره میمیره
جواب ربابو چی میدی اباالفضل
مگه گریه هاشو ندیدی اباالفضل
رباب الآن ایستاده زیر آفتاب
پس پشت ابر چرا نمیره آفتاب
پاشو بریم دیگه دارم میترسم
جون رقیه مو بگیره آفتاب
برادرم تورو به جون دخترم
پاشو بیا بریم حرم
… ای با وفا ، سقای دشت کربلا …
بلند شو علمدار به این آه جان سوز
به کوریِ چشم اونایی که امروز
توی فکر خلخال ، تو فکر کنیزن
میخوان آبروی حسینو بریزن
میخوان زینبم رو بدن زجر و آزار
توی شام و کوفه ، توی کوچه بازار
تو جمع یه عده زنای یهودی
تو بزم شرابی که میرن به زودی
زینب الآن دلشوره داره عباس
حق داره که طاقت نیاره عباس
گفتم بهش میبَرنت اسارت
بهم میگفت مگه میذاره عباس
برادرم پاشو پناه خواهرم
تورو به خیمه میبَرم
… ای با وفا ، سقای دشت کربلا …
سلام خداپدرومادرتون روبیامرزه وهممون سرسفره باکرامت اهل بیت میهمان باشیم