دل بیتاب من به سیاهی بیرق مشکیِ تو گره خورد
واحد – اربعین حسینی 1393
دل بیتاب من به سیاهیِ بیرق مشکی تو گره خورد
از همون روزی که پدرم با گریه منو مجلس روضه ها برد
به این امید زندم که بگن این نوکر وسط روضه دق کرد و مُرد
تو که با قلبی پُر ، دستگیری کردی از حُر
پس بگو از من هم آقا نیستی هیچ دلخور
ارباب دار و ندارم ، ارباب ای کس و کارم
ارباب نوکرت هستن کل ایل و تبارم
ارباب دل بیقرارت ، عالم روی مدارت
تاج رو سرم هستن کل ایل و تبارت
... مددی یا ثارالله ، سیدی یا اباعبدالله ...
به تموم دنیا و به کل عقبا نمیدم خاک زیر پاتو
نِمیرم از دنیا به بزرگیت آقا نبینم روزی کربلاتو
به خدا میمیرم اگه تو اون دنیا نخورم چای روضه هاتو
تو که دُر نابی ، بر دو جهان اربابی
پاک کن آقا من رو مثل علی گندابی
ارباب بارونه چشمام ، ارباب کربلا میخوام
میشه پیرهن مشکیت واسم جامه ی احرام
جنت روضه نباشه ، قلبم پس کجا باشه
هیچ جا واسه ی نوکر عمراً کرب و بلا شِه
... مددی یا ثارالله ، سیدی یا اباعبدالله ...
من و دست و خالی لطف جنابعالی فقط حلال مشکلاته
همه میدونن که برا تو اشک ریختن برام اوجب واجباته
پیر غلامای تو به ما یاد دادن که اشک روضت آب حیاته
مارو غمخوارت کن ، مست علمدارت کن
مثل رسول ترک مارو سگ دربارت کن
سوده با تو تجارت ، مخصوصاً زیر قُبت
تو بین الحرمینت بهشته زیر قیمت
مستم واسه زیارت ، گفتی هرچی که قسمت
آقا کربلائیم کن این بار جون رقیت
... مددی یا ثارالله ، سیدی یا اباعبدالله ...