آمده ام در بَرَت خواهر زارت ببین
آمده ام در بَرَت خواهر زارت ببین
گشته ام از دوری ات خون جگر و دل غمین
خیز و ببین یا اَخا خواهر تو زینبم
این دم آخر شده ذکر حسین بر لبم
ای کس و کار من یا حسین
کشته ی بی کفن یا حسین
ای همه ی آرزوی قلب زارم
زینبم و بی مَحرَم و بی قرارم
... جانم حسین ، جان حسین ...
ازغم هجران تو زار و پریشان شدم
باغ گلم شد خزان بی سر و سامان شدم
دل نگران تواَم کشته ی بی پیرهن
آیه ای قرآن بخوان قاریِ قرآن من
دیگر جان بر لبم یا اَخا
زینبم زینبم یا اَخا
یک اربعین رنج و بلا دارم به دل
ناقه ی زینب یا اَخا مانده به گِل
... جانم حسین ، جان حسین ...
دلخوشی من چرا بی کس و تنها شدی
خفته به دشت بلا زائر زهرا شدی
بال و پرم یا حسین ، تاج سرم یا حسین
داغ و بلا دیده ام در به درم یا حسین
اَلوداع ای یار و دلبرم
اَلوداع هستیِ مادرم
از پیش تو میروم با چشم گریان
کن حلالم ای بهارم ای حسین جان
... جانم حسین ، جان حسین ...
شاعر : هاشم محمدی آرا