من رعیت و غلام ، تو سلطان کربلا
شعرخوانی – اربعین حسینی 1394
من رعیت و غلام ، تو سلطان کربلا
من مور ناتوان ، تو سلیمان کربلا
دستی که بین عرش نوشته تو را امیر
من را نوشته است پریشان کربلا
دست مرا رها مکن و بی کسم نکن
دریاب حال زار مرا جان کربلا
موی مرا سفید نموده است حسرتِ
پابوسی تو نیمه ی شعبان کربلا
دارد میان قلب خدا جای دیگری
هر کس که گشته است مسلمان کربلا
شکر خدا که مثل بزرگان و عرشیان
هر ماه من شده است محرم حسین
عشقی است در میان دل ما که کیمیاست
این عشق این جنون همه ی آبروی ماست
روزیِ ماست نوکری خوب خانه ای
آقای ما کریم و جوانمرد و با وفاست
ما در بهشت هم همه دنبال هیئتیم
جنت بدون روضه ی ارباب بی صفاست
سر میدهیم و منت مردم نمی کشیم
هستیم سائلان حسین تا خدا خداست
شکر خدا حسین شده زندگیِ ما
شکر خدا در دل ما عشق کربلاست
جای گلایه نیست که تکفیر میشویم
داریم با حسین حسین پیر میشویم