حبذا ماه جماد آفتاب آورده ای
مدح خوانی – جلسه هفتگی 1392/12/14
ولادت حضرت زینب (سلام الله علیها)
حبذا ماه جمادی آفتاب آورده ای
اختری تابان زِ برج بوتراب آورده ای
یا که از بحر ولایت دُر ناب آورده ای
یا کتاب از دامن اُم الکتاب آورده ای
زینت جد ، زینت اُم ، زینت اَب آمده
چشم ثاراللّهیان روشن که زینب آمده
نور چشم حیدر و آئینه ی زهراست این
بیت عصمت را چراغ انجمن آراست این
بلکه پیغام آور فریاد عاشوراست این
روح ایثار و شجاعت زینب کبراست این
پاسدار خون سربازان قانون خداست
خواهر خون خدا ، هم سنگر خون خداست
همسر شیر خدا اَلحق که شیر آورده ای
آفتاب مصطفی ماه منیر آورده ای
بر تمام کشور دلها امیر آورده ای
طفل نوزادی نَه ، مام چرخ پیر آورده ای
تو سپهر عصمتی اینَت فروزان کوکب است
زینب است این ، زینب است این ، زینب است این ، زینب است
کشتی دین غرق طوفان بود اگر زینب نبود
نارسا فریاد قرآن بود اگر زینب نبود
پیکر توحید بی جان بود اگر زینب نبود
حق اسیر دست طغیان بود اگر زینب نبود
نای نِی در نینوا میماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
میدرخشد نور ثارالله از سیمای او
جان ثاراللّهیان قربان خاک پای تو
ای همای سربلند قله ی ایثارها
ای شرف در هر قدم دور تو گشته بارها
ای زِ نطقت ریخته بر جان دشمن نارها
ای چهل منزل تو را با خصم دین پیکارها
زینت اُم و اَبی اَلحق که زینب اسم توست
فاش میگویم روان پنج تن در جسم توست
کیست این دختر نگهبان قیام کربلاست
بلکه پیغام آور کل پیام کربلاست
پیش تر از شیر مادر تشنه کام کربلاست
همدم و هم خون و همگام امام کربلاست
از ولادت تشنه ی جام بلا بوده ست و بس
خلقتش بهر قیام کربلا بوده ست و بس
فاطمه فخر دو عالم افتخارش کیست تو
یوسف زهرا گل و باغ و بهارش کیست تو
کربلا تا صبح محشر اعتبارش کیست تو
شهر ایثار و شهامت شهریارش کیست تو
ای سر فرزند زهرا سایه بان محملت
سایه بان محملت نَه ، ساربان محملت
نام تو بیچارگان را چاره سازی میکند
مِهر تو با قلب ثارالله بازی میکند
صبر تو آزادگان را پیشتازی میکند
بردباری زیر پایت سرفرازی میکند
آسمان و آفتاب و ماه مینازد به تو
بر سر نِی رأس ثارالله مینازد به تو
تو محمد تو علی مرتضی را دختری
تو همانا بر روی دامان کوثر کوثری
تو به آقای جوانان بهشتی خواهری
تو به چشم مادرت زهرا حسین دیگری
هر کلامت از هزاران انجمن دل میبَرد
طلعت زهرایی اَت از پنج تن دل میبَرد
نطق ثارالله را تفسیر کردن کار توست
زاده ی مرجانه را تکفیر کردن کار توست
با زبان کار دو صد شمشیر کردن کار توست
در یَم خون از خدا تقدیر کردن کار توست
این تویی که کشته ی خود را گرفتی روی دست
در همان دریای خون بر دشمنان دادی شکست
شاعر : حاج غلامرضا سازگار