زِ هجرانت بیقرارم من ، نشسته چشم انتظارم من
سنگین – گلچین شهادت ها 1387
... زِ هجرانت بیقرارم من ، نشسته چشم انتظارم من ...
دل آرام من بگو تا کِی در غمت چشمانم به رَه باشد
بیا کَز هجر رخ ماهت روز من چون زلفت سیه باشد
تو میدانی در دل من جز دیدن رویت آرزویی نیست
دل زار و خسته ی ما را جز سر کویت آرزویی نیست
... زِ هجرانت بیقرارم من ، نشسته چشم انتظارم من ...
دلا آخر در سر کویَت فقر درماندگی حاصل من شد
به دام گیسویت افتادم تیغ ابرویت قاتل من شد
همه شب از چشمه ی چشمت تا سحر اشک خونین روان گردد
خداوندا کِی شود آن گل آید و هستی گل سِتان گردد
... زِ هجرانت بیقرارم من ، نشسته چشم انتظارم من ...
دلا آخر در سر کویت فقر درماندگی حاصل من شد
به دام گیسویت افتادم تیغ ابرویت قاتل من شد
زِ هجرش میسوزم اما آن نازنین از من رخ نهان دارد
خوشم گرچه جانم به لب آمد چون خبر از منه خسته جان دارد
همه شب از چشمه ی چشمت تا سحر اشک خونین روان گردد
خداوندا کِی شود آن گل آید و هستی گل سِتان گردد
... زِ هجرانت بیقرارم من ، نشسته چشم انتظارم من ...
چه شبها با یاد او خُفتم گرچه او در خوابم نمی آید
خبر از شب تار من دارد از چه رو مهتابم نمی آید
بریدم دل از دو عالم ای گل به خاطر تو یک نگاهم کن
نگاهی از گوشه ی چشمت بر من و بر حال تباهم کن
... زِ هجرانت بیقرارم من ، نشسته چشم انتظارم من ...
من از انتظار تو جان دادم تا که یک دم بیایی کنار من
نشد خواهد شد نسیم صبا آوَرَد سر کویت غبار من
خداوندا پرده بردار از راز خود راز اندازه ای دارد
دگر طنازی مکن ای زیبا صنم ناز اندازه ای دارد
سگ سرمست سر کویَت سر زِ پا ، پا از سر نمیداند
زِ درگاهت رخ نگرداند چونکه جایی دیگر نمیداند
... زِ هجرانت بیقرارم من ، نشسته چشم انتظارم من ...