رفته بودم به زیارت که حرم گفت حسین
سنگین – جلسه هفتگی 1396/12/23
رفته بودم به زیارت که حرم گفت حسین
تا شنیدم همه ی دور و برم گفت حسین
مادرم نام حسن را به من آموخته بود
با دلی سوخته اما پدرم گفت حسین
روضه خوان داشت زِ بی آبی طفلان میگفت
وسط روضه ی تو چشم ترم گفت حسین
همچو ققنوس نشد قسمت من قله ی قاف
سوختم در غم تو بال و پرم گفت حسین
روزه بودم وسط روز ترک خورد لبم
تا عطش کارگر افتد جگرم گفت حسین
من حسینی شده ی روز الستم انگار
چون خداوند به بالای سرم گفت حسین
در کریمانه ترین حالت خود هست گدا
هر کسی پیش تو از جود و کرم گفت حسین
درود بر شما ...