این چه شوریست که امشب به دلم پا داده
این چه شوریست که امشب به دلم پا داده
که زمان بر منه دلداده ی شیدا داده
من و دل با قلم و شمع سحر حیرانیم
نه زبانی نه بیانی نه توان میدانیم
هر طرف مینگرم جلوه ی یار است عیان
نیست در سینه دل و نیست دگر جامه عیان
این چه دامیست که اینگونه کمن دم زده است
این چه عشقیست که زنجیر به بندم زده است
چه شراریست که افتاده به قاموس زمین
چه هوائیست که سودا زده ام کرده چنین
چه شرابیست که جان و دل کوثر برده
چه شکوهیست که ارث از رخ حیدر برد
چه جمالیست که حُسن ازلی را داراست
چه جلالیست در آغوش علی جا دارد
آه و ای دل به سر زلف کنایات نپیچ
ای قلم بشکن و در پای عمارات مپیچ
ای که در آل نبی جلوه ی دیگر داری
نمک فاطمی و صولت حیدر داری
کبریا منظری و منظر داور هستی
هر چه گفتیم و بگوییم فراتر هستی
ماورای همه تامات و خیالات تویی
قبله ی قلبه ی طاعات و عبادات تویی
ای فلق ای شفق ای فارق آفاق حسین
صانع و فتح و مفتاح به عشاق حسین
نه حبیبی و نه طبیبی نه قراری خواهم
نه رفیقی نه شفیقی نه نگاری خواهم
تا تو هستی دو جهانم به چه کارم آید
که فقط مِهر تو بند از گِرهم بگشاید
اول و آخر و هر آنچه در آن است تویی
ظاهر و باطن و هر نام و نشان است تویی
نه پری نه بشر و نِی فلک و جنت و یار
نه جنان و نِی قلم و لوح و قضای دادار
یا اباالجود اباالعشق چه کردی با ما
که چنین خاک نشین تو خدا خواست مرا
آنکه ای لاله ی پژمرده خدا میداند
کربلایت دل ما برده خدا میداند
دست ما نیست که دیوانه ات این سان شده ایم
همه انگشت نمای همه دوران شده ایم
سینه ای را که تو مجروح کنی مرهم نیست
مرهم زخم غم عشق تو را مَحرَم نیست
ای کریمی که سر انداخته در پای اِلاه
حرف نعلین زدن نیست سزاوار تو شاه
از گریبان تو آن روز که محشر بدمد
میشکافم لحد و گویم اباعبدالله
رحمت واسعه ی حق بُوَد آغوش حسین
مصطفی برده بر آن سینه ی پر فیض پناه
سگ کوی تو شرف بر همه شیران دارد
سگ از این دست بسی خطه ی ایران دارد
فطرس از غیر درت عطر خدا نشنیده
جز زِ قنداقه ی تو بوی عطا نشنیده
در آن خانه که باز است نکوبند به مشت
هیچکس از در این خانه صدا نشنیده
حاتم آن است که خود در پی سائل برود
خاک این کوچه به خود نغمه ی پا نشنیده
بی سبب نیست که نذر تو کند قوم مسیح
عیسی از غیر درت بوی شفا نشنیده
میکند کار دعا ناله و نفرین لبت
هیچ کس از کسی اینگونه دعا نشنیده
کربلا مرکز توحید خداوند جلیست
کشته ی تیغ خداوند حسینبن علیست
شجر طور کجا ، جلوه ی روی تو کجا
تاب زنجیر کجا تابش روی تو کجا
همه همراه دعای تو دعا میخوانند
صوت داوود کجا ، نغمه ی هوی تو کجا
از در خویش خدا را به بهشتم نفرست
باغ فردوس کجا ، درگه و کوی تو کجا
مِی مزن با همه کس زاده ی زهرای غیور
ترسم این است که کارَت بکشد کنج تنور
بس کن این ناله و طاقت مبر از مادر خویش
أنا مظلوم مگو فاطمه خود خون جگر است