میریزه از کنج لبم خون لخته های جگرم
سنگین – گلچین صفرالمظفر 1388
میریزه از کنج لبم خون لخته های جگرم
الهی شکر بعد یه عمر میرم کنار مادرم
دورم همه حلقه زدن تو لحظه های آخرم
راحت شدم از این همه جفا و کینه
دل زمین و آسمونیا حزینه
نفرین به این مردم صد رنگ مدینه
... من غریبم ، من غریبم ، من غریبم ...
دارم میبینم یه روزی زینبم آواره میشه
روزی که مشک ساقیِ علم به دوش پاره میشه
همه میرن حسین من تنها و بیچاره میشه
شام غم و غصه ی من دیگه سحر شد
نصیبم از این مدینه خونِ جگر شد
سهم من از کرب و بلا دوتا پسر شد
... من غریبم ، من غریبم ، من غریبم ...
دستم تو دست مادرم رد میشدیم از کوچه ها
مانع راهمون شدن یه عده مرد بی حیا
اونایی که تو دلاشون ترسی نداشتن از خدا
یه آن دیدم که مادرم نقش زمینه
میگفت چشام جایی رو دیگه نمیبینه
دلیل گوشه گیریای من همینه
... من غریبم ، من غریبم ، من غریبم ...