قرار شد که شود قبله از همان بنیاد
شعرخوانی – شب 30 صفرالمظفر 1395
قرار شد که شود قبله از همان بنیاد
خدا به صاحبمان لوح پادشاهی داد
نشسته موج ملک صف به صف پِی امداد
زمین بهانه شد و شهر طوس شد ایجاد
برای گردش خورشید دور گوهرشاد
گدا رسید میان حرمیش آقا شد
فلج رسید صدا زد رضا و برپا شد
به یک اشاره فقط طفل کور بینا شد
مسیح در دل دارالشفاء که پیدا شد
نشست و بست دخیلی به پنجره فولاد
شبیه حضرت حیدر زبانزد است و آقاست
و مهربانیش از ارث مادرش زهراست
زِ بس که پرچم سبز کرامتش بالاست
هر آنکه خواست ببیند که تا کجا برپاست
عقب عقب چقدر رفت تا زمین افتاد
زمین زِ شوق نگاهش به دور خود چرخید
ستاره پلک زد و عاشقانه میخندید
همان که هست به معنی واقعی یک مرد
همو نگاه محبت به سمت آهو کرد اما
به دام عاطفه ی او شکار شد صیاد
زمین زِ شوق نگاهش به دور خود چرخید
ستاره پلک زد و عاشقانه میخندید
اگر که روز شد و نور بر زمین تابید
گرفته وام از آن گنبد طلا خورشید
به وجد آمده دنیا و میکشد فریاد
به یک اشاره شود دوزخ از نگاهش سرد
نمیکند زِ در خانه سائلی را طرد
همان که هست به معنی واقعی یک مرد
همو نگاه محبت به سمت آهو کرد اما
به دام عاطفه ی او شکار شد صیاد
کبوترانه دلم پر بسوی مشهد زد
کبوتری که شده جلد صاحب گنبد
نرفته تا حرم یار بوده از بس بد
زِ بس که بوسه به کنج ضریح میچسبد
نرفته مزه ی آن بوسه های ناب از یاد
به مهربانی این شاه مادری نرسد
که دست سائل او پیش دیگری نرسد
به عزتی که دهد هیچ سروری نرسد
عقاب هم به مقام کبوتری نرسد
دلم خراب رئوف است خانه اش آباد
منم غزال غریبی پناه میخواهم
پناه در حرم امن شاه میخواهم
که شاه پُر کرم است و نگاه میخواهم
نگاه بر دل زار و سیاه میخواهم
رسید بوی خوشش روی دست های باد
شاعر : علی اکبر نازک کار