داره زبونه میکِشه چه آتیشیه تو قلبم
زمینه – شب عاشورای محرم الحرام 1390
داره زبونه میکِشه چه آتیشیه تو قلبم
تا اینکه من آروم بشم بذار دستت رو قلبم
نبینم تو خون وضوتو ، توی چنگی تار موتو
مادرم کرده وصیت ببوسم زیر گلوتو
ای همه دار و ندارم به خدا میسپارمت من
ولی آخر سر که باید از رو خاک بردارمت من
... و اَلجَمَت تَنَقَبَت لِقِتالِک لِقِتالِک ...
میدونی که چه لحظه ای میاد هر لحظه به یادم
همون دمی که من به تو پیرهن کهنه رو دادم
غروب خورشیدِ چشمام پُر ستاره ست ای برادر
ذوالجناح برگشته اما بی سواره ست ای برادر
ذوالجناح با یال خونی غم بی اندازه داره
عوضش اسبای اینا چرا نعل تازه داره
... و اَلجَمَت تَنَقَبَت لِقِتالِک لِقِتالِک ...
چرا شدی ورق ورق گل یاسم گل یاسم
تو حق بده برادرم که تو را من نَشِناسم
اومدم با دست بسته ، اومدم با قلب خسته
یا اَخا دورت میبینم چقدر نیزه شکسته
از جوون و پیرِ اینا سر بالین تو اومد
اونکه شمشیر داشت با شمشیر، نیزه دار با نیزه میزد
... و اَلجَمَت تَنَقَبَت لِقِتالِک لِقِتالِک ...
خیلی پرمعنا زیبا اجرکم عندالله