داری پاییزو بهونه میکنی تو
سنگین – شب سوم فاطمیه دوم 1393
داری پاییزو بهونه میکنی تو
که بهار عمرمو از بگیری
تو میخوای با خنده های سردت انگار
قطره های اشکمو ازم بگیری
آروم جونم نرو تنها ، من موندم و غمها
چیزی نمیخوام ازت اما تنهام نذار زهرا
پر میکِشی ای کبوتر من
پژمرده ای یاس پرپر من
بی من نرو سایه ی سر من
... واویلتا آه و واویلا ، واویلتا آه و واویلا ...
میچکه شبنم اشک تو رو گونه
اشک چشمای تو حس مادرونت
تو بگو چجوری زینب میشه آروم
که همه بهونه هاشَم دخترونه ست
کشتی صبرم چرا با غم پهلو گرفتی تو
تو خونه از مَحرمای خودت چون رو گرفتی تو
شرمنده کردی منو به خدا
دست تو بالا به حال دعا
غیر از تو حیدر ندیده وفا
... واویلتا آه و واویلا ، واویلتا آه و واویلا ...
دل من تاب فراق تو نداره
نرو از پیشم عزیز مهربونم
که امید من سلام تو به زهرا
سخته که وداعُ از چشات بخونم
یاسم چرا رنگ لاله شدی ، غرق به خون نیلی
روی ورم کرده ی تو گواه از شدت سیلی
ای یاس مجروح و خسته ی من
بانوی پهلو شکسته ی من
پاشو ببین دست بسته ی من
... واویلتا آه و واویلا ، واویلتا آه و واویلا ...