میم مثه مادر ، یه مادری که وسعتش یه آسمونه
سنگین – شب سوم فاطمیه اول 1397
میم مثه مادر
یه مادری که وسعتش یه آسمونه
یه مادری که رحمتش تا بیکرونه
یه مادری که مادر فصل خزونه
میم مثه مادر
یه مادری که غربتش غم زمونه
یه مادری که آه سردش نیمه جونه
یه مادری که قامتش خیلی کمونه
میم مثه مادر یه مادری که سایه ی لطفش رو سر ابراست
یه مادری که ساحل قلبش پشت و پناه خروش دریاست
میم مثه مادر یه مادری که مادر کل غمای دنیاست
یه مادری که قدش کمونه ولی ستون عرش معلاست
میم مثه مادر ، مادر مهتاب
مادر زینب ، مادر ارباب
... آه و واویلا ، آه و واویلا ...
میم مثه مردم
یه مردمی که خیلی بی حیا و پستن
یه مردمی که ریشه ی عدلو گسستن
یه مردمی که دست یه امیرو بستن
میم مثه مردم
مردمی که فقط تو کینه ها یه دستن
دیدن چی شد ولی سر جاشون نشستن
اونایی که حُرمت حیدرو شکستن
میم مثه مردم ، مردمی شهری که حُرمت یاسو دریدن
میون کوچه با دست بسته نور چشاشو هی میکِشیدن
میم مثه میخ و میم مثه مرگِ یه مادر و یه بچشو دیدن
میم مثه مردی که پیش چشماش خونشو به آتیش کشیدن
میم مثه ماه کبود حیدر
عروج بود و نبود حیدر
... آه و واویلا ، آه و واویلا ...
میم مثه مرهم
مرهم زخم سینه ای که خون میباره
زخمی که جز تحملش نداره چاره
زخمی که مرهمی به روش اثر نداره
میم مثه مَحرَم
مَحرَم راز سینه ای که بی پناهه
مَحرَم اون که مَحرَمش فقط یه چاهه
اون که به غربتش در و کوچه گواهه
میم مثه مردی که تو مدینه میدن نشونش هِی با اشاره
حتی برا جواب سلامش مردم میگیرن هِی استخاره
میم مثه مردی که داغ یارش کرده چشاشو پُر از ستاره
کسی نمونده نَه اینکه مرهم اینکه رو زخماش نمک نذاره
میم مثه مُشک چشای مادر
میم مثه مسمار کابوس حیدر
... آه و واویلا ، آه و واویلا ...