حسم این است که یک نوکر سربارم باز
حسم این است که یک نوکر سربارم باز
مثل ابر از غم دوری تو میبارم باز
همه ی عمر به پای تو نشستم اما
یا علی گفتم و دیدم که بدهکارم باز
سالها پیش پدر گفت غلامت هستم
مثل آن روز من از عشق تو سرشارم باز
شدم آزاد از آن دم که اسیرت گشتم
که به دام غم عشق تو گرفتارم باز
هیچکس مثل تو در بحث شفا حاذق نیست
ای که از مستی چشمان تو بیمارم باز
من به دیوار کسی تکیه نکردم جز تو
وسط روضه در آن سایه ی دیوارم باز
آمدم هیئت و از دور سلامت کردم
عشقم این است که در حلقه ی زوارم باز
فاطمیه شد و از داغ گل یاس نبی
نام زهرا شد علی سوژه ی اشعارم باز