بین محراب ازل گرم سجودی بانو
مدح خوانی – ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) 1394
بین محراب ازل گرم سجودی بانو
اولین فاطمه ی صبح وجودی بانو
سِر لولاک که تکلیف مرا روشن کرد
علت خلقت افلاک تو بودی بانو
کس ندانست که جبریل نگاهت یک عمر
با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو
هر سحرگاه تو معراج دمادم داری
بال پرواز تو نشناخت فرودی بانو
پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد
صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو
آمدی آینه ی نور الهی باشی
حُسن مطلق شوی و لایَتناهی باشی
عصمت حضرت حق شد متجلی در تو
میفرستد خود الله تحیت بر تو
روی لب زمزمه ی ناب تبسم داری
با خدایت چه کلیمانه تکلم داری
آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است
روشنی بخش دل و جان تو یا قدوس است
آمدی آینه ی عصمت ایزد باشی
آمدی اُم ابیهای محمد باشی
تو که در بندگی و زهد و وفا دریایی
پاره ی قلب نبّی ، اِنسیة الحورایی
لحظه هایت ایثار ، صداقت ، تقوا
راضیه ، مرضیه ، صدیقه ، زکیه ، زهرا
اَعوذُ بِالله مِنَ الشیطانِ الرَجیم
بِسمِ اللهِ الرَحمنِ الرَحیم
یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
اِرْجِعِى إِلَى رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً
حُب موهبت حضرت حق در دلهاست
خانه ات تا به ابد مقصد سرمنزل هاست
رحمت و جود و سخا جلوه ای از آیه ی توست
که مقدم به تو یا فاطمه همسایه ی توست
خانه داری تو که شهره ی آفاق شده
عرش اعلی به تماشای تو مشتاق شده
هر که از باغ بهشت تو سخن میگوید
از بزرگی و کرامات حسن میگوید
بر سر دوش نبّی نور دو عینی داری
جان عالم به فدایت چه حسینی داری
در کرمخانه ی لطف تو مقرب باشد
هر که خاک قدم حضرت زینب باشد
قدر یک گوهر یکدانه ی تو مکتوم است
اُم کلثوم تو مانند خودت مظلوم است
از نگاه تو فقط نور خدا میبارد
هر کسی نام تو را روی لبش می آرد
ناخود آگاه دلش چشمه ای از ایمان است
هر کسی نیست در این دایره سرگردان است
بین دستان تو دستاس اگر میگردد
گردش کون و مکان هم به تو میگردد
چادرت مظهر تقوا و عفاف است ببین
آسمان دور سرت گرم طواف است ببین
هر کسی نزد تو احساس بهشتی دارد
چادرت رایحه ی یاس بهشتی دارد
چه بگویم که بُوَد فاطمه جان درخور تو
عالمی گشته مسلمان تو و چادر تو
مَدحت این سوره ی بی خاتمه کِی کار من است
شرح اوصاف تو یا فاطمه کِی کار من است
جنتی هست اگر شمس دل افروزش تو
عالمی هست اگر ماه شب و روزش تو
آب مهریه ی تو گشته و تطهیر شده
در دل شیعه فقط مِهر تو تکثیر شده
حب تو روشنی عرصه ی محشر باشد
در دل هر که ولای تو و حیدر باشد
میشود با نظر لطفت الهی مادر
به سوی جنةُ الاَعلای تو راهی مادر
شاعر : یوسف رحیمی