هوای وصل دلبر را به سر دارم در این شبها
هوای وصل دلبر را به سر دارم در این شبها
رسیده جان من بر لب دگر سیرم از این دنیا
... حسین جانم ، حسین جانم ، حسین جانم ...
حسین جان بعد تو دیگر خمیده قامت خواهر
بمیرد از غمت زینب همین امروزُ یا فردا
اگر مویم سپید است و اگر من تار میبینم
دلیلش هجر تو بوده کجایی ماه بی همتا
... حسین جانم ، حسین جانم ، حسین جانم ...
در این یک سال و نیم از بعد عاشورا شده کارم
بگیرم مجلس روضه ، کنم بزم عزا برپا
لباس خونی ات را باز روی سینه ام دارم
دوباره یادم افتاده غروب روز عاشورا
به زور ضربه ی نیزه زِ روی اسب افتادی
سپاهی حلقه زد دورت شدی در قتلگه تنها
خودم دیدم که قاتل خنجری را دست و پا میکرد
خودم دیدم که می آمد به روی سینه ات با پا
خودم دیدم زِ روی تل که میلرزید دستانش
جدا میکرد رأست را به پیش مادرم زهرا
... حسین جانم ، حسین جانم ، حسین جانم ...
برادر جان پس از تو خیمه هایت سوخت در آتش
عدو خوشحال و طفلانت فراری در دل صحرا
به دست دشمنت عمامه و انگشترت دیدم
میان عده ای بوده سر پیراهنت دعوا
مرا با کعب نِی از کوفه میزد دشمنت تا شام
به زیر تازیانه ناله ی من بود وا جَدا
... حسین جانم ، حسین جانم ، حسین جانم ...
به روی نیزه تا دیدم جبین غرق در خونت
به پای چوبه ی محمل شکستم من سر خود را
زِ بام خانه های شام آتش بر سرم افتاد
ولی دستان بی جان و کبودم بسته بود آنجا
جسارت شد به دخترها میان بزم و محفل ها
به پیش دیدگان خونی و شرمنده ی سقا
عدو ما را میان کوچه های شام میگرداند
شکسته شد غرور ما میان آن یهودی ها
گدایی میکنم هر شب سر کوی تو یا زینب
گدایی میکنم تا کربلای من شود امضاء
... حسین جانم ، حسین جانم ، حسین جانم ...
شاعر : مهدی علی قاسمی