می آید از بهشت خبرها یکی یکی
مدح خوانی – میلاد انوار سرداران کربلا 1390
می آید از بهشت خبرها یکی یکی
امشب گشوده شد همه درها یکی یکی
وقتی علی دوباره قدم میزند به خاک
مبهوت میشوند نظرها یکی یکی
بالا بلندی آمده و پیش قامتش
خم میشوند کوه و کمرها یکی یکی
تنها خلیل نیست که یعقوب هم رسید
قربانی اش کنند پسرها یکی یکی
خورشیدی از قبیله ی هاشم دمیده تا
حیران کند نگاه قمرها یکی یکی
یک قوم از جمالش و یک قوم از جلال
دل نَه که میدرند جگرها یکی یکی
نامش حماسه را به غزل بند میزند
اُم البنین به فاطمه لبخند میزند
ای جامع جمیع نشانی مرتضی
عباس نَه تمام جوانی مرتضی
گیسوی توست رشته ی جان امیر عشق
ابروی توست طاق کمانی مرتضی
وقت رکوع میرسد از دستهای تو
بر دستهای ما عقیق یمانی مرتضی
با تو گدا میان مدینه نیافتم
ای سفره دار سفره ی خوانی مرتضی
وقت نبرد بازوی تو ارث برده از
حال و هوای ضربه ی آنی مرتضی
زینب به روی خاک محال است پا نهد
جز با رکاب حضرت ثانی مرتضی
توحید رستگاریِ از تو شنفتن است
آموزش نبرد فقط از تو گفتن است
باید برای فرش تو شَهپَر بیاورند
باید برای عرض ادب سر بیاورند
باید برای وصف تو از بین واژه ها
هنگام رزم واژه ی حیدر بیاورند
خاک زمین تحمل جولان تو نداشت
باید هزار عرصه ی محشر بیاورند
قدری رجز بخوان که همان اول نبرد
جنگاوران به پای تو حنجر بیاورند
باید فقط به خاطر تفریح تیغ تو
هر قدر میشود صف لشکر بیاورند
باید میان خیل سیاهی لشکرت
صدها سپاه مالک اشتر بیاورند
شب را اشاره ی تو به زنجیر میکِشد
حتی خدا برای تو تکبیر میکِشد