آمد آن عبد خدایی که خدایش گویند
آمد آن عبد خدایی که خدایش گویند
انبیاء یکسره روحی به فدایش گویند
خلق عالم همه پاسخ به ندایش گویند
همه خوبان جهان جان به فدایش گویند
سر زِ تن در رَه معشوق جدایش گویند
سید جمع تمام شهدایش گویند
خرم آن لاله که عطرش همه جا را پر کرد
رحمت واسعه اش مُلک خدا را پر کرد
چاره ساز همه اما همه بیچاره ی او
سرخ رو دین حق از سرخی رخساره ی او
مصحف عشق شهیدان تن صد پاره ی او
همه ی قرآن نازل شده درباره ی او
انبیاء دست گرفتند به گهواره ی او
اولیاء یکسره دل داده و آواره ی او
نور قرآن همه در مصحف رویش پیداست
هر چه دل گم شده در حلقه ی مویش پیداست
سوزد از آتش او در دل دریا ماهی
بر دو دنیاست گدای در او را شاهی
بی چراغش همه را تا به ابد گمراهی
در رگ خلقت او خون عدالت خواهی
خلق را گر دهم از رتبه ی او آگاهی
بیم دارم همه گردند حسین اللّهی
نَه خداوند بُوَد نَه زِ خداوند جداست
اون همان خون خدا و پسر خون خداست
ای حرمخانه ی دل همچو خدا خانه ی تو
آفرینش زِ ازل سوخته پروانه ی تو
آدم و حور و مَلَک یکسره دیوانه ی تو
رشته ی جان جهان نرگس جانانه ی تو
سرنوشت همگان نقش به پیمانه ی تو
دُرّ مکنون خدا اشک غریبانه ی تو
بس که با یاد غمت در سر ما شور بُوَد
روز میلاد تو هم لیله ی عاشور بُوَد
علی و فاطمه دادند وَرا دست به دست
عقل اول شده از جام نگاهش سرمست
ای فدای پر قنداقه ی او هر چه که هست
این حسین است حسین است که از روز الست
از خدا عهد گرفت و به خدا عهد بِبَست
تنش از تیغ درید و سرش از سنگ شکست
کعبه یک سنگ نشان است که این بیت خداست
کعبه را شسته به خون تو و خون شهداست
آتش عشق تو شد صدرنشین دل ما
با تولای تو آمیخته آب و گِل ما
در دو دنیا شده لطف و کرمت شامل ما
تو به دریای بلا ، کشتی ما ساحل ما
بذر ناکِشته شده دوستی ات حاصل ما
ای قبول غم تو گریه ی ناقابل ما
تو کَز اول به غلامیت مرا پروردی
حال اگر خوبم اگر بد تو قبولم کردی
شاعر : حاج غلامرضا سازگار