بعد مادرت من بودم ، سایه ی رو سرت من بودم
زمینه – شب 21 رمضان المبارک 1398
بعد مادرت من بودم ، سایه ی سرت من بودم
تا بزرگ بشی غمخوار حال مضطرت من بودم حسن
بغض بیصدا تو بودی ، توی کوچه ها تو بودی
شاهد رخ نیلی و سیلی بی هوا تو بودی حسن
بذار دلم مهمون آغوشت شِه بابا
بذار غم کوچه فراموشت شِه بابا
بعد بابا مواظب حسین من باش
نذار یه لحظه غم بشینه توی چشماش
هر جا میره باهاش اباالفضلمو بفرست
کاشکی میشد کرب و بلا هم باشی همراش
... وای وای وای وای ، وای وای وای وای ...
بعد مادرت بد دیدم ، یک جواب سلام نشنیدم
من که پهلوون شهرم از نبودنش ترسیدم حسن
بعد مادرت جون دادم ، دیگه از نفس افتادم
صورت کبودش بابا لحظه ای نرفت از یادم حسن
خیره شدم به چشم اشک آلود زینب
روضه خونِ چادر خاکیش بوده زینب
امون از اون روزی که زینبم میبینه
با صورت خاکی حسین روی زمینه
میبینه از روی بلندی ته گودال
یکی داره با چکمه رو سینه میشینه
... حسین حسین ، حسین حسین ...