پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود
پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود
در اعتلای نهضت جدش سهیم بود
مسند نشین کُرسی تدریس علم ها
شایسته ی صفات حکیم و علیم بود
نوح و خلیل جمله مریدان مکتبش
استاد درس حکمت و پند کلیم بود
بر مردمان تب زده ی شهر شرجی اش
عطر مبارک نفسش چون نسیم بود
زحمت کشید و باغ تشیع شکوفه داد
مسئول باغبانی باغی عظیم بود
قلبش شبیه شیشه ی تُنگ بلور بود
عمری به فکر نان شب هر یتیم بود
از ابتدای کودکی اش تا دم وفات
نزدیکی محله ی زهرا مقیم بود
منت نهاد و آمد و ما پیروش شدیم
امروز اگر نبود شرایط وخیم بود
تازه سروده ام غزل مدحتش ولی
یادش میان قافیه از قدیم بود
شاعر : وحید قاسمی