من رو حلال کن واسه دردی که
زمینه – جلسه هفتگی 1398/10/11
من رو حلال کن واسه دردی که
چند ماهه افتاده توی پهلوت
صورت کبود من حلالم کن
حیدر بمیره واسه ی بازوت
تنهاترین مرد شبم زهرا
حرفامو من میگم فقط با چاه
حیفه بخوایم از هم جدا باشیم
دلگیرم از این مردم دنیا
با همهمه دست به یکی کردن
میخ در و دیوار این خونه
سخته شبایی که به جات زینب
واسه حسن لالایی میخونه
تازه جوونم وقت رفتن نیست
ای قد کمونم وقت رفتن نیست
شبها حسین بهونه میگیره
این خونه بی مادر چه دلگیره
پاشو جوابش رو بده زهرا
آخه حسن اینجوری میمیره
خوشی به ما نیومده زهرا
میری علی باز میمونه تنها
بگو حسن تو کوچه چی دیده
تو خواب میبینه کابوس این شبها
چشماتو وا کن آروم جونم
آتیش نزن به قلب داغونم
روتو ازم میگیری ای زهرا
عیبی نداره خانم خونم
تازه جوونم وقت رفتن نیست
ای قد کمونم وقت رفتن نیست
سنی نداره اینقدر پیری
پاشو مگه از حیدرت سیری
واسه دل حیدر نزن جارو
از درد پهلو داری میمیری
دنیا وفا نکرد به ما زهرا
خیری ندیدیم ما از این دنیا
تو این دو ماه انگاری صد ساله
پیرتر شدی ای اسوه ی تنها
زهرا چرا چشمت ورم کرده
من خیلی وقته اینو میدونم
عیبی نداره چشمتو وا کن
من آخر قصه رو میدونم
تازه جوونم وقت رفتن نیست
ای قد کمونم وقت رفتن نیست
شاعر : علیرضا عیدی