ای آنکه ناموس خدا هستی
ای آنکه ناموس خدا هستی
پرده نشین عرش نام توست
جایی که عقل ما نخواهد رفت
بالاتر از آنجا مقام توست
ای واجب التعظیم سرورها
ای محترم بین پیمبرها
در دین ما از هر چه واجب تر
پاس از حریم احترام توست
از عرش هر شب میهمان داری
در سفره ی خود آسمان داری
ما و ستاره در فلک مثلِ
نان و نمک در بارِ عام توست
گفتم کبوتر هستم اما نَه
از آن فراتر هستم اما نَه
من چیستم وقتی که جبرائیل
مثل کبوتر جلد بام توست
هر شب در اوج عرش مهمانی
صبحش حسینت را که میخوانی
صبحانه ی گرم سلام الله
در سینی نورِ سلام توست
در جمع یا دور از نگاه جمع
پروانه ای گرم طواف شمع
احرام میبندی به عشق یار
ارباب هم بیت الحرام توست
تا دست هایت میرود بالا
پایین می آید عرش و مافیها
راز قنوتت چیست که حتی
محتاج خیراتش امام توست
وقتی عمود الدین زمین افتاد
با سجده اش عرش برین افتاد
وقت رکوعت بود اما نَه
دیدی که هنگام قیام توست
ای شیرزن ، ای زینت حیدر
ای در کلامت غیرت حیدر
در میکَنی از قلعه های ظلم
تا ذوالفقارش در نیام توست
تا خون حق جاری شد از اسلام
کارت پرستاری شد از اسلام
این پیکر بی جان اگر زندست
مدیون لطف التیام توست
شاعر : رضا قاسمی