عالم پَریست در پر پرگار فاطمه
عالم پَریست در پر پرگار فاطمه
خورشید سایه ایست زِ رخسار فاطمه
باغ بهشت با همه ی زرق و برق آن
گلدان کوچکی ست به گلزار فاطمه
هر شب طلوع کرده به پهنای آسمان
ماهی خجل که بوده گرفتار فاطمه
قطعاً که منکر همه ی هستی خداست
هر کس که بوده در پی انکار فاطمه
روئز جزا تمام خلایق به حکم حق
سنجیده میشوند به معیار فاطمه
بی مزد نیست نوکری ما بدون شک
وقتی علیست مالک دربار فاطمه
ما درد را به عشق دوای تو میکِشیم
وقتی طبیب هم شده بیمار فاطمه
یک قطره اشک ماه محرم چکیده و
مائیم و لطف بی حد و بسیار فاطمه
شکر خدا که روز ازل کِلک سرنوشت
ما را نوشته گوشه ی طومار فاطمه