فلک به حال دلم غبطه میخورد امشب
مدح خوانی – میلاد امام حسین (علیه السلام) 1398
فلک به حال دلم غبطه میخورد امشب
و باز کرده لبم با ترنم یا رب
برای شرح خیالم حروف میچینم
تمام عشق خودم را در لهوف میبینم
پَرِ خیال دلم را دوباره وا کردم
برای وصل نگارم خدا خدا کردم
مدینه را به هوای کرم قدم به قدم
به لطف چشم دلم خوب دیدم و بلدم
هوا هوای خدائیِ با صفایی بود
صدای زمزمه ها صوت دلربایی بود
نوا و ناله ی اَمَن یُجیب فطرس را
شنید خانه ی وحی و صدا زدش که بیا
شفای شَهپَر آتش گرفته ات آمد
بکِش پرت روی قنداقه عافیت آمد
دوباره فطرس پر سوخته هوایی شد
دم از حسین زد و عرش کربلایی شد
حسین ذکر لب احمد و علی و بتول
سلام اوست سر از هر جهاد و حج قبول
شجاعت علوی و حیای زهرائیست
شکوه دلبر هفت آسمان تماشائیست
زمین و عرش خدا بیقرار و شیدایش
دلیل گردش افلاک در نفس هایش
خوش آن کسی که شده در حریم یار مجاب
خوش آن دلی که تپیده برای این ارباب
دلی که با تو نشد بو نبرده از احساس
فدایی تو شده فارس العرب عباس
به پیش گنبد تو عرش میکند تعظیم
بهشت را به غلامت خدا کند تقدیم
هزار شکر که بر سینه ام مدال شماست
تمام هستی این نوکرت حلال شماست
به نام تو شده ام با نوای لالایی
سرود کودکی ام بوده ذکر زهرایی
پس از اذان و اقامه به گوش من بابا
به گریه گفت عزیزم فدای عاشورا
برای روضه ی بابا و یا بخاطر شیر
صدای ناله ی من کرد مادرم دلگیر
حسین گفت و چکید اشک و شیر داد مرا
همان دقایق اول اسیر کرد مرا
اسیر کوی تو هستم مرا نکن آزاد
دلم شده به هوای غمت حسین آباد
به دست لطف تو چشمم همیشه دوختم
به پای بیت غم تو همیشه سوختم
دوباره حرف مشام من و حسین غریب
صفای پرچم سرخ حریم و قصه ی سیب
به یاد آن شب جمعه که در حرم ماندیم
میان صحن تو آقا زیارتی خواندیم
هنوز خاطره ی تل اشک یادم هست
هنوز ماکت میدان مشک یادم هست
به عشق کرب و بلا میزنم خدا ناله
بیا حسین زمانه ، بیا اباصالح
بیا که با تو زیارت کنیم آقا را
بیا و زمزمه کن روضه های سقا را
چه سایه سار پُر از لطف و رحمتی داری
به جمع سایه نشینان عنایتی داری
غبار تربت تو با دم مسیح یکیست
عجب دوای عجیبی چه تربتی داری
در آن جمال علی وار و نور زهرایی
عجب شکوه و جلالی چه هیبتی داری
به عشق تو همه عالم شده حسینیه
چقدر مجلس روضه چه هیئتی داری
بدون آنکه عتابم کنی عطا کردی
چقدر خوب و کریمی چه عادتی داری
چقدر بنده نوازی ، چقدر آقایی
چقدر حضرت آقا شبیه زهرایی
کبوتر دل من پر زده به سوی حرم
مگر که اوج بگیرد دوباره روی حرم
خدا کند که بیایم دوباره پابوست
خدا کند که نمیرم در آرزوی حرم
اگر چه خیر ندیدی تمام عمر از من
وجود من زده لطمه به آبروی حرم
تو را دوباره قسم میدهم به عباست
تصدقی سر حضرت عموی حرم
بده اجازه شبی باز زائرت باشم
ورودی خاک بیفتم به روبروی حرم
منی که خاک تواَم دلبر ثریایی
تویی در اوج که آقا شبیه زهرایی
شاعر بند اول و دوم : حسین ایمانی
شاعر بند دوم : محمد ناصری