اگر از خنجر خونریز لب تشنه ببرند سرم را
تک – جلسه هفتگی 1396/10/13
اگر از خنجر خونریز لب تشنه ببرند سرم را
اگر از تیغ شکافند در این عرصه ی خونین جگرم را
اگر از تیر سه شعبه بدهند آب عوض شیر گل نوثمرم را
اگر از داغ برادر شکند خصم ستمگر کمرم را
اگر از چهار طرف خصم زند بر جگرم تیر
اگر آید به سر و کتف و تنم ضربت شمشیر
اگر از سنگ شود غرقِ به خون روی منیرم
اگر آتش عوض آب دهد خصم شریرم
اگر از داغ پسر سوزم و صدبار بمیرم
به خدایی که مرا خواسته با پیکر صدچاک ببیند
به تنم زخم دو صد نیزه و شمشیر نشیند
به ستمگر نکنم کُرنش و ذلت نپذیرم
اگر آرند به جنگم همه ی اهل زمین را سماء را
... حسین جانم ، حسین جانم ...
منم و عهد الستم ، نه گسستم نه شکستم
به خدا غیر خدا را نپرستم
به خدا من پسر شیر خدا و پسر فاطمه هستم
همۀ دار و ندارم ، همه هفتاد و دو یارم ، به فدای ره جانان
منم و سرخی رویم ، منم و خون گلویم ، منم و حنجر عطشان
منم و داغ جوانان ، منم و خاک بیابان ، منم و سُم ستوران
من و رگهای بریده ، منم و قلب دریده
منم و طفل صغیرم ، منم و کودک شیرم
منم و دخت اسیرم ، منم و حی قدیرم
منم و زخم فراون ، منم و آیه ی قرآن
منم و زخم زبان ها ، منم و تیغ و سنان ها
همه آیید و ببینید مقام و شرف و عزت ما را
... حسین جانم ، حسین جانم ...
به خدا و به رسول و به علی بن ابی طالب و
زهرای بتول و حسن آن سید ابرار
به هفتاد و دو یارم ، به حبیبم به زهیرم
به طرماح و به جُون و وهب پاک سرشتم
به جلال و شرف عابس و عباس و به عثمان و به جعفر
به شهیدان عقیل و به خلوص دل عبدالله و قاسم
به علی اکبر و داغش ، به علی اصغر و خونش
به گل یاس مدینه ، به رقیه به سکینه
به دل سوخته ی زینب کبری و دو فرزند شهیدش
به لب تشنۀ اطفال صغیرم ، به تن خستۀ سجاد عزیزم
من از این قوم ستمگر نگریزم
نکنم بیعت و با خصم ستمگر بستیزم
من و ذلت ، من و تسلیم ، من و خواری و خفت
سر من بر سر نِی راه خدا پوید و با دوست سخن گوید و
گردد هدف سنگ و خورَد چوب نبینم به خدا غیر خدا را
... حسین جانم ، حسین جانم ...
شاعر : حاج غلامرضا سازگار