جان ساقی و دل ساقی و دلبر ساقیست
شور – شب 23 رمضان المبارک 1397
جان ساقی و دل ساقی و دلبر ساقیست
مِی ساقی و نِی ساقی و ساغر ساقیست
گویند که از بهشت بهتر نبُوَد
از هر چه که بهتر است بهتر ساقیست
مجنونم و اختیار من با ساقیست
سررشته ی کار و بار من با ساقیست
لا حزن که حاکم قیامت مولاست
لا خوف که گیر و دار من با ساقیست
زلف خَم تو به توی ساقی عشق است
جام مِی و گفت و گوی ساقی عشق است
وقت است که پشت پا به هستی بزنی
در مِیکده روبروی ساقی عشق است
... ارباب مرا دریاب (3) ، ارباب ...
گفتم که بپرس از یکی ساقی کیست
مِیخانه کجاست ، باده و مستی چیست
روح القدس این ترانه در گوشم گفت
ساقیست هر آنچه هست و جز ساقی نیست
مسجد زِ بهشتیان و مِیخانه زِ ماست
محراب زِ عابدان و پیمانه زِ ماست
روزی که به جز کرشمه ی ساقی نیست
چشم سیه و نگاه مستانه زِ ماست
ما را شب و روز یک دو پیمانه بس است
یک بوسه زِ روی ماه جانانه بس است
گیسوی نگار و خال کنج لب یار
یک کاسه شراب و کنج مِیخانه بس است
... ارباب مرا دریاب (3) ، ارباب ...