روز ولادت تو غزل آفریده شد
مدح خوانی – میلاد حضرت علی بن موسی الرضا (ع) 1393
روز ولادت تو غزل آفریده شد
مفعول و فاعلات و فَعَل آفریده شد
پلکی زدی و معجزه ای را رقم زدی
از برق چشم هات زحل آفریده شد
از شهد غنچه ی لب پُر خنده ی شما
در چشمه ی بهشت عسل آفریده شد
عالم به رقص آمد و از پایکوبی اش
از طوس تا حجاز گسل آفریده شد
سینه به سینه شکر خدا عاشق توئیم
این عشق پاک روز ازل آفریده شد
ما از پدر ولای شما ارث میبریم
ایرانیان کشور موسی بن جعفریم
در جشن پایکوبی تنبورهای مست
در بزم مِی گساری انگورهای مست
نور خدایی تو چه اعجاز کرده است
هو میکشند دور و برت کورهای مست
شیرینی ولای شما چیز دیگریست
این را شنیدم از لب زنبورهای مست
دارد تمام شهر به دیوار میخورد
در پیش چشم قاصر مأمورهای مست
از این به بعد حرف خدایی نمی زنند
با دیدن جلال تو منصورهای مست
اذن دخول مِیکده ورد زبان ما
بوی شراب میدهد امشب دهان ما
وقتی همه به عشق تو پروانه میشوند
پروانه ها کنایه و افسانه میشوند
روح بهار هستی و این بوته های خار
از عطر گام های تو ریحانه میشوند
با دیدن جمال زلیخا کش شما
یوسف شناس ها همه دیوانه میشوند
شانه به شانه شاه و گدا در سرایتان
مهمان سفره های کریمانه میشوند
عمری کتاب تزکیه تدریس کرده ای
در شهر طوس مِیکده تأسیس کرده ای
آن سوی شهر قبه ای از نور دیده ام
صحن و سرای کیست که از دور دیده ام
هوش از سرم پریده و مستانه میروم
حس میکنم که باغ پُر انگور دیده ام
دیگر چه احتیاج به نعلین و چوب دست
موسیِ پا برهنه شدم طور دیده ام
مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا
خود را شبیه وصله ی ناجور دیده ام
در محضرت جناب سلیمان شهر طوس
بال ملخ به شانه ی یک مور دیده ام
اینجا ندیده ام گدایی که دلخور است
اینجا فقیرها چقدر جیبشان پُر است
گریه بهانه ایست که عاشق ترم کنی
شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
آقای من کلاغ به دردت نمی خورد
از راه دور آمده ام باورم کنی
با ذوق و شوق آمده ام حضرت رئوف
فکری به حال رنگ سیاه پرم کنی
زشتم قبول بچه ی آهو که نیستم
باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تو را به پهلوی زهرا قسم دهم
تا عاقبت به خیر ترین نوکرم کنی
مادر سپرده است به دست شما مرا
گفته فقط شما ببری کربلا مرا
شاعر : وحید قاسمی