دوباره خلوت شب باز هم بهانه ی تو
دوباره خلوت شب باز هم بهانه ی تو
دوباره کاسه ی خالی و آستانه ی تو
دوباره گنبد زرد و صحن گوهرشاد
و باز صحن دو چشمم پُر از ترانه ی تو
و من کبوتر خسته گسسته از همه جا
دخیل بسته ام این دل به دام و دانه ی تو
و پای پنجره فولاد تو گره زده ام
نگاه حسرت پُر رنج بی نشانه ی تو
و هست دلخوشی ام نیمه ی نگاه شما
و بود چشم امیدم به آب و دانه ی تو
و باز زمزمه دارد دلم کنار ضریح
کرم نمای و فرود آ که خانه خانه ی تو
*****
نیست گاهی هیچ راهی جز به شاهی رو زدن
با غمی سنگین رسیدن پیش او زانو زدن
ظهرِ گرما صحن سقاخانه میچسبد چقدر
ضامن آهو شنیدن بعد از آن یاهو زدن
در شلوغی ها دوتا آرنج خوردن بی هوا
مست چون جامی به دیگر جام ها پهلو زدن
آری آداب خودش را دارد اینجا عاشقی
جز بزرگان کس ندارد منصب جارو زدن
امتحانی کن ببین اینجا چه کیفی میدهد
یا علی گفتن به وقت دست بر زانو زدن
شمع ها پروانه ها نجوای با خورشید میدانی چیست
اشک های بی صدا باریدن و سوسو زدن
هفت دوری نیست حج ما فقیران این طواف
دور هشتم دارد و چرخی به دور او زدن
بیت هشتم هدیه ای از سوی قم آورده است
بوسه بر درگاه تو از جانب بانو زدن
بد کشیدم طرح خود را چیز دیگر شد ببخش
دست و دل لرزید وقت طرح این آهو زدن
*****
از صحن جامع رضوی پا به پای باد
رد میشوم به زمزمه ی آشنای باد
پُر کرده حجم خالی من را صدای باد
این هق هق من است و یا های های باد
مرغ دلم رها شده در باد می پرید
از صحن قدس سمت گوهرشاد می پرید
عطر رواق طعنه به بوی بهار زد
پرچم نسیم را به تفاخر کنار زد
نقاره خانه لطف تو را باز جار زد
شب خیمه بر سر حرمت با وقار زد
فواره ای که اوج تو را مبتلاتر است
در اشکهاش گنبد زیبا طلاتر است
من آن مسافرم که در این شب رسیده ام
با واژه های سوخته از تب رسیده ام
در انعکاس درد محدب رسیده ام
با جام رنج های لبالب رسیده ام
از راه دور خسته و بی تاب آمدم
لب تشنه ام که در طلب آمدم
ساقی تویی باده تویی و سبو تویی
آبی به رنگ عشق تویی آبرو تویی
جلدم کبوترم هدفم کو به کو تویی
مقصود من از این همه بق بق بقو تویی
از بام خاطرات حرم جُم نمیخورم
از غیر دستهای تو گندم نمیخورم
امشب اسیر پنجره فولاد کن مرا
از غصه های زندگی آزاد کن مرا
شاعر شعر اول : میثم بهرامی
شاعر شعر دوم : قاسم صرافان
شاعر شعر سوم : سید حسن رستگار
نام شاعر اشتباه درج شده شعر آخر متعلق به سیدحسن رستگار هست
خیلی عالی👌