بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه ی آب فراتم ای عجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
دست و پا میزد حسین ، زینب صدا میزد حسین
شب اوله، شب اول مصادفه با شب زیارتی ابی عبدالله، شب جمعه ست. سلام بدیم به اون آقایی که بین سر و بدنش چهل منزل فاصله است. سلام بدیم به اون آقایی که چهل منزل سرشو روی نیزه کنار خانوادش بردن. سلام بدیم به اون آقایی که از رو نیزه نگاه میکرد زن و بچشو با تازیانه میزدن. این روضه ی من باشه، هر کسی وقتی میخواد بمیره میخواد از دنیا بره یه آدابی داره. میگن کسی که میخواد از دنیا بره نفسای آخرو داره میکشه پاهاشو رو به قبله کنید، دستاشو از رو سینش بردارید، دکمه های پیرهنشو باز کنید. میگن حتی بند پیرهنش، دکمه ی پیرهنش سنگینی میکنه. میگه هر موقع کسی که در حال احتضاره میخواد جون بده، زن و بچشو بیارید کنارش، بچه هاش بیاد دورش بایستن، زن و بچش بیاد. اگه مادر داره خواهر داره بیاد. عرض روضه ی من اینه، نَه تنها دکمه های پیرهنش، یه وقت نگاه کرد دید با چکمه رو سینش نشستن. یه کسی سه روز آب نخورده باشه جنگیده باشه نگران زن و بچش باشه، بمیرم برات آقا. چشم گردوند دید نَه تنها زن و بچش کنارش نیستن، یه وقت آقا صدا زد عباسم، علی اکبرم، قاسمم، عونم، جعفرم، ارباب من و تو صدا زد، پاشید بیاید ببینید آقاتون تو گودی قتلگاه افتاده، پاشید بیایید منو یاری کنید ...
شبهای جمعه فاطمه ، با اضطراب و واهمه
باید به دشت نینوا ، بر سینه و بر سر زنان
گوید حسین من چه شد ، نور دو عین من چه شد
زن و بچش نیومدن همه تو خیمه ها، نگاه کرد عمه ی سادات از بالای تل زینبیه داره نگاه میکنه، هیچکس دور و بر ابی عبدالله نیست، اما راوی میگه شنیدم صدای مادرش داره میاد. هِی صدا میزنه غریب مادر حسین ...