از اون نگاهش نمیشه دل کند
شور روضه ای - شب هشتم محرم الحرام 1391
روضه خوانی - شب هشتم محرم الحرام 1399
شور روضه ای - شب هشتم محرم الحرام 1391
از اون نگاهش نمیشه دل کَند
دلم میمونه وقتی که آروم میزنه لبخند
دود کنید اسپند
قد بلندو ، موی کمندو
باباش که میبینه میفته یاد جدش
وقتی سواره ست یا که پیاده ست
میشناسمش از اون دورا بلنده قدش
نگید چرا شدم هراسون
بچه بزرگ نکردم آسون
عزیز بابا باشی سلامت
تو این جوونا فقط تو داری چندتا علامت
باشی سلامت
یه خال گونه ، قد نمونه
فقط تو با عموت میشی شونه به شونه
فدات شِه بابا ، میدونی حالا
عشقِ تو بابا رو به صحرا میکشونه
اکبر و گرگای بیابون
لیلا و خاکستر مجنون
مهتاب شام من چرا صورت کبودی
آیا تو با زهرا میان کوچه بودی
ای پَر شکسته زار و خسته بلبل من
دارم یقین سیلی نخوردی ای گل من
شاید که وقتی مرکبت هر سو دویده
رخسار ماهت را به خاک و خون کشیده
************************************************
روضه خوانی - شب هشتم محرم الحرام 1399
از اون نگاهش نمیشه دل کند
دلم میمونه وقتی که آروم میزنه لبخند
قد بلندو ، موی کمندو
باباش که میبینه میفته یاد جدش
وقتی سواره ست یا که پیاده ست
میشناسنش از اون دورا بلنده قدش
نگید چرا شدم هراسون
بچه بزرگ نکردم آسون
دیدن ابی عبدالله داره دنبال علی اکبر میدوه. فلذا وقتی اومد بالا سر علی اکبر باورش نمیشد، با جوونش یه کاری کرده بودن. بدن اِرباً اِربا.
اکبر و گرگای بیابون
لیلا و خاکستر مجنون
به یاد همه ی قدیمیا به یاد همه ی زیر خاک خوابیده ها، اومد صورت به صورت علی اکبر گذاشت دلش آروم نگرفت، قداقد علی خوابید دلش آروم نگرفت، حسابشو بکن لشکر دارن نگاه میکنن کف میزنن هلهله میکنن. صورت به صورت علی گذاشت هِی صدا میزد ولدی علی، علی الدنیا بعدک العفاء، این یعنی خاک بر سر زندگانی دنیا اما دلیش این میشه، علی اکبر کاش دیگه بابات زنده نَمونه، دیگه دنیای بی علی اکبر خاک بر سر این دنیا. صدا زد خیز و از جا آبرویم را بخر، علی اکبر ببین لشکر داره هلهله میکنه علی اکبر.
خیز و از جا آبرویم را بخر
عمه را از بین نامحرم ببر
تو همین حین داشت گریه میکرد دید یه دستی رو شونشه، ابی عبدالله روشو برگردوند دید عمه ی سادات زینبه. صدا زد حسین پاشو، ببین لشکر دارن هلهله میکنن دارن مسخره میکنن، ببین لشکر دارن کف میزنن میخندن، هر چه کرد بدن علی اکبرو بلند کنه نتونست، هر جای بدن رو که بلند میکرد طرف دیگه روی زمین میموند. یه وقت دیدن ابی عبدالله داره صدا میزنه.
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم
آقا جان کدوم جوونا، نه عون و جعفری، نه قاسمی نه عبداللّهی نه اباالفضلی. من نمیدونم بدن علی اکبرو چجور بردن.
چندتا شباهت گفتن. همه ی شباهتای علی اکبر، وقتی اومد میدون بره گفت تو شاهد باش خدایا یه شخصی رو دارم به میدون میفرستم خَلقاً و خُلقاً و منطقاً به رسول الله. هر موقع ابی عبدالله دلش برا پیغمبر تنگ میشد یه نگاه به صورت علی اکبر میکرد دلش باز میشد آقا. اما این آقا علی اکبر چندتا شباهت هم به مادر سادات داره. اول اینکه هجده سال داره مثل مادرش فاطمه. دوم اینکه پهلوش هم مثل مادرش فاطمه شکستن. سوم اینکه صورت علی اکبر هم کبود بود. صدا زد.
مهتاب شام من چرا صورت کبودی
آیا تو با زهرا میان کوچه بودی
ای پَر شکسته زار و خسته بلبل من
دارم یقین سیلی نخوردی ای گل من
شاید که وقتی مرکبت هر سو دویده
رخسار ماهت را به خاک و خون کشیده