موذن کرب و بلا خاموشی چرا رعنای من
مؤذن کرب و بلا خاموشی چرا رعنای من
به خاک و خون افتادی و خون میباره از چشمای من
ای جونم ای جوونی ام تو مردونه جنگیدی ولی
کمر بستن به قتل تو یه لشکری با بغض علی
حالا که ابروت شکسته و شکسته فرق سرت اکبر
میخونم با خواهرم زینب ، بابا حیدر وای بابا حیدر
... علی اکبر وای علی اکبر ...
محکم گرفتی دستمو داری روی خاک پا میکشی
تکون نخور مگه میخوای پاشیده تر از اینم بشی
من چی به این دنیا بگم چی باید به این دنیا بگی
لخته ی خون تو گلوی تو نمیذاره یه بابا بگی
دیگه بعد از تو همین قدر هم نگاه به دنیا نمیکنم
میگردم دنبال پیکرت همش رو پیدا نمیکنم
... علی اکبر وای علی اکبر ...
اینجوری بی تابم نکن آخ دلم آروم نداره خب
دم آخر بابا باید سر روی زانوت بذاره خب
اینجا ولی برعکس شده سرِ تو روی زانوی من
نیزه توی پهلوی تو ، داغ تو زخم پهلوی من
دگرگونه صورت ماهت ، گرفته خون روی چشماتو
در احتضارم نمیدونم که من اول جون میدم یا تو
... علی اکبر وای علی اکبر ...